داستان های جغد و آتشبان

آخرین مطالب
نویسندگان

پایان ترم تابستانه ی هاگوارتز پس از مدت ها تاخیر!

چهارشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۲۶ ب.ظ

یکی از ساعت های بعد از ظهر، سرسرای بزرگ هاگوارتز:

ملت دانش آموز در سرسرای بزرگ جمع بودند و به قطرات گرمای آتشین که از سقف جادویی بر سرشان میبارید نگاه میکردند و در همان حال فکر میکردند که چرا در این وقت روز در اینجا جمع شده اند.
- من فکر کنم میخوان کیک بدن!
- یکی امتیاز منو بده بیاد! من خفنم! من رول های خوب خوب مینویسم! اگه قهرمان نشم همتونو به بوق میکشم! چرا از هر چونصد نفر که توی هافلپاف گروهبندی میشن، هونصد نفر لاگ اوت میکنن و دیگه لاگ این نمیکنن؟! ریونکلا باید برای این موضوع پاسخگو باشه! ازشون چونصد امتیاز کم کنین یا همتونو آتیش میزنم!
- در کلاس های دانگ نورانی شرکت کنید! تا بتونید چهارزانو از زمین بلند بشید..!
- دروغ میگه! جنس قلابی بهتون میندازه که به جای اینکه دنیا به صورت افقی دور سرتون بچرخه، به صورت عمودی چرخش پیدا کنه و زمین جلوی چشمتون به جای چپ و راست رفتن، بالا و پایین بره!
- آقا یکی به داد برسه! ما شکسپیر که از اعضای قدیمی ریونکلاس رو آوردیم توی هاگ رول زده در حد هملت، استاد بهش دو داده. نویسنده ی بیچاره بعد از چونصدسال در نهایت "نبودن" رو انتخاب کرد و دار فانی رو وداع گفت..!

همچنان که وضعیت سرسرا کم کم در حال تبدیل شدن به میدان جنگ بود، سیوروس اسنیپ، مدیر فعلی مدرسه از روی صندلی بزرگ و مجلل خود بلند شد و به اساتید که در کنارش نشسته بودند نگاه کرد، تنها یک صندلی در سمت راستش خالی بود.

اسنیپ در حالی که مثل همیشه ابری از دود در بالای سرش شکل گرفته بود و چهره اش بسیار با ابهت بود، به ارامی ردای سیاهش را که دوردوزی های سبزداشت تکانی داد وسپس دستانش را بر هم زد. سالن در کسری از ثانیه در سکوت غرق شد.
- اولا که گروه شما جلوئه و اگه اعتراض کنین، همینجا هاگ رو میبندیم و میریم خونمون که شما بمونین و هاگتون. بعد از اون، هملت که سهله؛ اودیسه هم اگه تحویل بدید، چون نمره دهی یه چیز سلیقه ایه، تا زمانی که استاد نخواد، بیشتر از دو نمیگیرید! ...در هر صورت، خواستم اینجا جمع بشید تا پیرامون پاره ای مسایل با شما صحبت کنم. اولین مورد در خصوص مسله جام آتش هست...

سوروس اسنیپ نگاهی به صندلی خالی در میان صندلی مدیران کرد و ادامه داد.
- دانش آموزان عزیز و گرامی... جام آتش بدون هیچ برنده ای، به انتخاب اکثریت قهرمانان، به اتمام میرسه... امیدوار بودم که اتفاق بدی نیفته... ولی متاسفانه مسائلی پیش اومد که داشت حاشیه به وجود می آورد، پس با هماهنگی و نظر اکثریت قهرمانان همینجا تموم میشه. این وسط قهرمان گروه ریونکلا که از نظر امتیازی از بقیه جلوتر بود رو بوق هم حساب نکردیم و هرچی بوق بوق کنه، تصمیم ما گرفته شده!

- ببخشید استاد... نمیشه جام قهرمانی هاگوارتز رو هم همینجوری با موافقت سه تا گروهی که اول نشدن منحل کنیم؟!

سوروس اسنیپ پس از کمی اندیشه به سمت دانش آموز هافلپافی رفت و پس از کشیدن دستی بر سر دانش آموز، لبخندی بر لبانش نقش بست و این لبخند، شلوار دانش آموز بیچاره را به رنگ گروهش در آورد!

سوروس اسنیپ عادت به مهربان بودن نداشت اما شاید این بار را میتوانست فاکتور بگیرد...
- دویست و پنجاه امتیاز برای هافلپاف! برای هوش ریونکلایی این دانش آموز هافلپافی!

حالا هافلپاف با پانزده امتیاز از ریونکلا پیش افتاده بود اما سوروس اینجا متوقف نمیشد..! او باید بیش از این ریونکلا و تلاش اعضایش را به سخره میگرفت. کاری که در طول ترم بارها انجام داده بود و با جسارت تمام پس از آن سرش را بالا میگرفت!


فلش بک! جلسه ی شبانه ی مدیران گروه های چهارگانه به همراه مدیر هاگوارتز (منهی مدیر ریونکلا، لینی وارنر)

- سوروس راس میگه! یکی از ما سه تا گروه باید قهرمان بشه. مهم نیس کدوم، ولی باید یکی از ماها باشه! نباید بذاریم اونایی که از ما نیستن قهرمان هاگوارتز بشن و راس راس جلوی ما رژه برن!
- من میگم به جای این کار، تالار خصوصیشون رو آتیش بزنیم و بگیم چون قلعه رو سوزوندن، هفتصد امتیاز ازشون کم میشه. اینجوری هم هافل که یکی از ماست اول میشه، هم ریونکلا آخر میشه. نظرتون چیه؟!
- من فکر بهتری دارم، وندل! یادتونه پروفسور دامبلدور توی کتاب الکی الکی به گریف امتیاز میداد و گریف رو قهرمان میکرد..؟! من میگم ما هم همین کار رو بکنیم ولی برای گروه های غیر ریونکلا! برای این کار، باید بین خودمون تایین کنیم که کدوم گروه چندم بشه.

سوروس اسنیپ پس از گفتن جمله ی آخر، سه تکه چوب را از جیبش در آورد که نام های اسلیترین، گریفیندور و هافلپاف بر روی آنها به چشم میخورد. سوروس اسنیپ پس از نشان دادن آنها به نمایندگان گروه ها، چوبها را پشت سرش برد و پیش از آنکه برای کشیده شدن جلو بیاوردشان، با سه چوب دیگر که بر روی هرسه ی آنها عبارت اسلیترین قرار داشت، تعویض کرد. به این ترتیب، گروه های اول تا سوم به قید قرعه انتخاب شد.


پایان فلش بک!

سوروس اسنیپ به سمت میز گروه گریفیندور و جایی که هری پاتر نشسته بود رفت. اعضای گریفیندور خاطره ی خوشی از سوروس اسنیپ در یادهایشان نداشتند. آنها تلاش می کردند بهترین خاطره ی خود در مورد سوروس اسنیپ را به یاد بیاورند. بالای سر شاگردان گریفیندوری ابر سفید رنگی تشکیل شد و بهترین خاطره ی آنها از سوروس اسنیپ در میان آن ابر، نقش بست.

خاطره‌ی در ابر:

یک سال پیش، شاگردان گریفیندور به همراه سایر شاگردان گروه های چهارگانه در سرسرا منتظر شروع ترم هاگوارتز بودند. سوروس اسنیپ پس از سخنرانی قرای خود در اولین دوره ی مدیریتش، نگاهی به هری پاتر سر میز گریفیندور انداخت و گفت:
- با توجه به قانون شکنی ها و گاوبندی‌ها با مدیر سابق، آلبوس دامبلدور توسط هری پاتر، چهارصد و نود و نه امتیاز از گریفیندورکم میکنم. اون یه امتیاز رو هم به خاطر مامان هری بهتون بخشیدم!


سوروس اسنیپ برای گریفیندوری ها همان معنی را داشت که گرگ برای گله! گریفیندور اگر تنها پنجاه امتیاز از دست میداد، باز هم در ترم هاگوارتز آخر می شد!

- به گریفیندور، با اینکه تک تکشون رو مخ من هستن و ازشون کلا به خاطر کله زخمی متنفرم، پانصد و پنجاه امتیاز میدم، دلیلش هم به خودم مربوطه. نتیجه نهایی امتیازات این گروه هزار و هفتصد و چهل و دو هست!

کسی دلیل این حرکت سوروس اسنیپ که کاملا با ایفای نقشش در تضاد بود را نمیدانست و سالن هنوز در شوک قرار داشت. پس از چند دقیقه آرسینوس جیگر که با اینکه یکی از اساتید محسوب میشد، سر میز گریفیندوری ها نشسته بود، شروع به دست زدن کرد و اعضای گریفیندور هم به تبعیت از او، دست زدند.

سوروس اسنیپ در نهایت به سر میز گروه اسلیترین رفت. دستی به شانه ی پسرخوانده اش گذاشت و چون "دلش میخواست" پانصد و پنجاه امتیاز به اسلیترین اضافه کرد. با توجه به این، اسلیترین با هزار و هفتصد و پنجاه و چهار امتیاز از سایر گروه ها پیش افتاد.

سوروس اسنیپ داشت به سمت جایگاهش باز میگشت که صدایی از میان استادان گفت:
- و برای ریونکلا به خاطر اینکه بدون اونها هاگوارتز یه دشت لم یزرع میشد، کار گروهی خوبشون و تلاششون برای نگه داشتن آرامش در هاگوارتز از جلسه ی دوم به بعد با وجود تیکه هایی که در طول ترم از جهت های مختلف بهشون مینداختن و هنوز هم میندازن... ؟!

پروفسور پرودفوت منتظر بود تا سوروس اسنیپ حداقل شصت امتیاز به گروهش بدهد و ریونکلا باز اول شود اما رفتار پروفسور اسنیپ جور دیگری بود. پروفسور اسنیپ پس از گذراندن تک تک ریونکلایی ها از تیغه ی عدالتش، در حالی که برای بازیابی قوایش مشغول خوردن شیر موز و پسته و چیزهایی از این قبیل بود، سرسرا را ترک کرد و ملت را با حوضشان تنها گذاشت!

شاگردان گروه های اسلیترین، گریفیندور و هافلپاف با اینکه میدانستند این ترم هاگوارتز از بدترین ترم های تاریخ هاگوارتز و بدترین ترم هاگوارتز به صورت حداقل در سه ساله ی اخیر بوده، از ترس اینکه مبادا مورد خشم مدیر ارشد زوپس نشین قرار گرفته و پروفسور مذکور پس از تجدید قوا، آنها را نیز از تیغ عدالتش بگذراند، زبان به کام گرفتند و دم نزدند.و بدین ترتیب نوزدهمین ترم تابستانی هاگوارتز به پایان رسید... در حالی که همه (گور بابای ریونکلایی ها) شاد و خوشحال بودند و تا ابد به خوبی و خوشی زندگی کردند! کور شود هر آنکه نتواند دید!
موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۲۵
جغد سفید

نظرات  (۴)

شت... به شدت تکبیر!
پاسخ:
گلرت:
خیلی ممنون کلاغ جان! ;)
بدبخت عقده ای
پاسخ:
گلرت:
وندلین عزیز، نظر شما هم محترمه. شاید من عقده‌ایم و خودم خبر ندارم. کسی چه میدونه... ولی سوال اینجاست که من در واقع عقده‌ی چه چیزی رو دارم؟! میشه این سوال رو پاسخ بدید لطفا؟!
۳۱ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۵۰ آنوشا ناروئی
واو! عــالی بود! =))
می دونی، رول طنزی که علاوه بر بار ِ طنزش تونسته بود نیششو بزنه.. نگاهِ انتقادیش..! یه رول طنز ِ کامل و فوق العاده! :)
پاسخ:
گلرت:
لطف داری آنوشا جان! :)
خواستم بگم ما یه همچین چیزایی تو خودمون واسه خودمون داریم! :دی
واقعا که رول توهینن آمیزی بود
پاسخ:
در واقع این رول توهین آمیز، پاسخی به یه دسته رفتار توهین آمیز و تبعیضی در طول ترم هاگوارتس اون سال بود.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی