داستان های جغد و آتشبان

آخرین مطالب
نویسندگان

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

چیزی هست که مدتهاست ذهنم را مشغول کرده است. تصویر یک مرغداری سنتی را تصور کنید. یک مزرعه‌ی مرغداری وسط یک دشت سرسبز. تا آنجا که چشم کار می‌کند تنها سبزه و درخت است و تپه‌های کوتاه و بلند. مرغ‌های این مرغداری تا ابد چیزی از بقیه‌ی دنیا نخواهند دانست و تصوری از شلوغی شهر یا وجود کانگروها نخواهند داشت.

 

حال یک مرغداری مدرن مخصوص پرورش مرغ‌های گوشتی را در نظر بگیرید. مرغ‌های این مرغداری از کودکی تا مرگ در یک مکان سربسته‌ی واحد گذران عمر می‌کنند و هیچ تصوری از زندگی نوع اول ندارند. برای آنها مفهوم زمین، سطح متعفن کارخانه است. شاید حتی معنی تعفن را هم ندانند چرا که آنجا همیشه همین بو را می‌داده. درب‌های کارخانه همواره بسته است و تنها راه خروج، مرگ است. 

 

تصویر سوم را ترکیبی از اول و دوم در نظر بگیرید. یک مرغداری سنتی که با وجود بودن مرغ‌ها در فضای آزاد، شرایط مرغداری دوم حاکم است و تپه‌ها و زمین، لم‌یزرع است. در این حالت مرغ توان خروج از مزرعه را دارد، اما دلیلی برای خروج ندارد چرا که تصورش از زندگی چیزی فراتر از خوردن تا مردن نیست...

 

آیا ما نیز در یک انسانداری سنتی زندگی می‌کنیم که روح‌هایمان را برای کشت پروار می‌کنیم..؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۸ ، ۰۵:۲۶
جغد سفید