داستان های جغد و آتشبان

آخرین مطالب
نویسندگان

گلرت پرودفوت و محفل ققنوس قسمت اول

پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۲۶ ق.ظ

درِ خانه ی گریمالد به آرامی باز شد و گلرت به همراه پنجه ی طوفان وارد شد. اعضای محفل برای دیدن این که چه کسی وارد شده، از آشپزخانه خارج شدند.
- چندبار بهت گفتم اون موجود رو نیار توی گریمالد؟! اینجا رو به گند میکشه..!
- مولی، چطور دلت میاد که این حرف رو بزنی؟! هیپوگریفا موجودات تمیزین که...
- هگرید، ازش دفاع نکن! اگه همینجوری پیش بره، اینجا شبیه طویله میشه!


گلرت و پنجه ی طوفان راه رو را طی کرده و به در آشپزخانه رسیده بودند. اعضای محفل دوباره به سر میز بازگشته بودند اما مولی ویزلی و یک غول دو متری به نام هگرید همچنان جلوی ورودی آشپزخانه قرار داشتند. گلرت لبخند خاصی تحویل مولی داد. لبخندی که مولی هیچ گاه نمیتوانست به آن "نه" بگوید. پس هگرید را به داخل آشپزخانه هل داد و خود نیز داخل شد.
- بهتره همونجور که هگرید گفت، حیوون تمیزی باشه، وگرنه این آخرین باریه که رنگ آشپزخونه رو میبینه!

لبخند گلرت گشادتر شد.
- پروفسور، ما باید از دانش آموزهای هاگوارتز محافظت کنیم!
- درسته پروفسور! ممکنه اسمشو نبر حتی ازشون به عنوان گروگان استفاده کنه!

پرودفوت جوان خواست بر سر میز بنشیند که جیمز و ویولت به سمتش آمدند.
- میشه با پنجه بازی کنیم؟! قول میدیم اذیتش نکنیم!
- قول میدیم..! دفعه ی قبل با ماگت دوست شدن، میخوام ببرمش که با هم بازی کنن... باشه؟!

گلرت که نمیتوانست به بچه ها "نه" بگوید، موافقت کرد و جیمز، به همراه ویولت و پنجه ی طوفان به سرعت از راه پله ها، راه پست بام را در پیش گرفتند. گلرت پشت میز در کنار تد لوپین و آریانا دامبلدور نشست.

بحث کمی آرام گرفته بود و بیشتر اعضا به نوشیدنی های کره ای خود، دست برده بودند.
- موضوع در مورد چیه؟!
- پدرخونده ام میخواد هاگوارتز شدیدا تحت نظر قرار بگیره. اون معتقده که مرگخوارا ممکنه دوباره به قلعه حمله کنن اما دایی رونالد فکر میکنه که حضور اعضای محفل، اونجا باعث ایجاد تشنج میشه. تو چی فکر می کنی؟

گلرت در حالی که سعی در برداشتن نوشیدنی کره ای دخترک ماهیتابه به دست داشت، با این حرف تدی به فکر فرو رفت و دست راستش در همان حالت، میان سرقت و عدم سرقت نوشیدنی، باقی مانده بود که شنیدن صدای پَـــق! و سپس قرچ! او را از فکر خارج کرد. لازم نبود نگاه کند تا متوجه شود دستش با ضربه ی ماهیتابه به میز دوخته شده! درد، همه چیز را گویا بود...
آریانا، در یک دست ماهیتابه را نگه داشته بود، در دست دیگر لیوان نوشیدنی اش را و با قیافه ای که گویا قهر کرده، رویش را از گلرت گرداند.

پس از بهبود یافتن دستش توسط مولی ویزلی، یک لیوان نوشیدنی کره ای از مولی گرفت و به سمت پشت بام رفت تا بازی بچه ها را تماشا کند. فکر میکرد آنجا میتواند کمی آرامش داشته باشد اما جیمز و ویولت کجا و آرامش کجا...


این داستان ادامه دارد...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۲۹
جغد سفید

نظرات  (۱)

حالا دیگه ادای منو در میاری؟ :D
پاسخ:
گلرت:
من خیلی وقته که بعضی رول هام رو توی بلاگم میذارم. بلاگ قبلیم رو ببینی، متوجه میشی..!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی