داستان های جغد و آتشبان

آخرین مطالب
نویسندگان

شروعی دوباره

يكشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۲، ۰۴:۳۲ ق.ظ
 
و پس از شش سال دوباره قلم بر دست گرفتم تا این بار بجای زیبایی های دنیا و سپیدی روزگار با دیدی خاکستری به دنیا نگاه کنم چرا که منطق دنیا منطق مبهم است و در آن سپیدی و سیاهی رنگ باخته و جای خود را به خیل رنگهای خاکستری میدهد.

شش سال از آخرین باری که وبلاگ نوشتم میگذرد؛ آن زمان پسرکی سیزده ساله بودم که به دنبال آخر دنیا میگشتم...

در عین سادگی مشکلات دنیا را هیچ میپنداشتم و با سری سرخوش و دلی آکنده از امید به موهبتی که خداوند به من عطا فرموده بود به دنبال فتح اقیانوس های خروشان زندگی بودم...

بسان امواجی که به جان قایق ماهیگیری افتاده باشد یا سخره ی کوچکی را در هم شکند؛ یکی پس از دیگری موانع را از سر راه بر میداشتم و با آرزوی اقیانوس بزرگ به پیش میرفتم؛ در توهم شکست ناپذیری خود غرق بودم که دنیا بی اعتنایی مرا پاسخ گفت...

یکی از روزهای آبان بود که یک باد سرد پاییزی به سوی من حجوم آورد؛من که مغرور از خود بودم شکی به دل راه ندادم و او را دست کم گرفتم.

چهار سال از آن زمان میگذرد ولی انگار همین دیروز بود... در حالی که مرا عقب میراند تبسمی بر لب داشت... تبسمی گرم و دوست داشتنی؛من بیچاره تبسم زیبایش را دیدم و به آن دل باختم...

درست نمیدانم کِی بود ولی میدانم در حدود بهار بود که آن تبسم زیبا یارای مقاومت را از من ربود و آن موهبت الهی نیز در برابر ضعف من به زانو در آمد.

نمیدانم که دیدم یا که خیر ولی برای لحظه ای چند اگر توهم بود یا که نه، عشق را در وجودش دیدم...

عشقی از جنس قاصدک و به رنگ شکوفه های گیلاس...

و در آن لحظه بود که آن موج آرام شد و خود را به دست امواج داد...

      فکر دریا را باد برد                    باد رفت و موج از یاد مرد...

 

http://bayanbox.ir/info/3703707272982837198/google6596a1a9a672047d

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۱/۲۷
جغد سفید

نظرات  (۱)

Thikinng like that shows an expert at work

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی